شاید انتظار از نامگذاری این روزها همین باشد که بگوییم ۲۸ سال پیش که ۱۵ مهر را بنام ”روستا“ نامگذاری کردند، نگاه تازه ای به روستا و روستانشینان در کشور پایه ریزی شد و تلاش برای شناخت علمی و دقیق تر از روستا آغاز گردید.
خیلی پیش آمده که به خودم بگویم، خوش خیالی است که فکر کنی آنچه در روستاها به چشم تو آمده، به چشم بقیه نیامده است.خیلی وقت ها به خودم گفته ام که راه و بی راه و درست و نادرست در آمیخته تر از آنند که کسی مثل تو بتواند طرحی نو دراندازد. اما نگاه دوستان جوان و نوجوان و همولایتی های تازه ام و انبوه کارهای زمین مانده، مرا نهیب زده است که از دوری راه و تاریکی شب نهراسم و آنچه میتوانم را انجام دهم.
نمیدانم چرا و با چه منظوری روزهای مختلف سال را بنام آدم ها یا مکان ها و زمانهای مختلف نامگذاری کرده اند. خبر ندارم اول بار چه کسی فکر کرد اگر یک روز در سال روز زن باشد یا یک روز، روز مرد، یا یک روز، روز روستا، احتمال اثر و نتیجه ای خواهد بود. ولی به نظر می رسد این روزها برای آغاز یک اتفاق نامگذاری شده اند، و شاید حداقل انتظار از نامگذاری این روزها همین باشد که بگوییم ۲۸ سال پیش که ۱۵ مهر را بنام ”روستا“ نامگذاری کردند، نگاه تازه ای به روستا و روستانشینان در کشور پایه ریزی شد و تلاش برای شناخت علمی و دقیق تر از روستا آغاز گردید.
نه این یک مقاله دانشگاهی درخصوص شیوه ها و مکاتب توسعه روستایی است، نه من فردی آکادمیک و علاقمند به این شیوه از روبرو شدن با دنیا هستم و نه روستاها تا کنون از گذر این همه مقاله و پروژه علمی و کارمطالعاتی تغییری کرده اند که در خور رضایت همه ما باشد.
به گمانم خیلی از ما بر سر این موضوع توافق داریم که ناراضی هستیم، که از آنچه در اطرافمان میگذرد خوشحال نیستیم، از وضع و حال خودمان گرفته تا محله و شهر و روستا و آموزش و بهداشت و اقتصاد و غیره.
اما این دلخوری تا مادامی که ما را به برخاستن و حرکت کردن وادار نکند نه تنها ارزشی ندارد بلکه دیر یا زود خیلی از ما آدمهای مدعی را از پای در میآورد.
اجازه بدهید بیش از این مقدمهچینی نکنم و خیلی صریح و ساده برای شما داستان خودم و روستا را بازگو کنم. همه چیز از آنجایی شروع شد که پس از چند سال که ایران زندگی نمی کردم، از راه دریا و با کشتی، به همراه همسر و فرزندانم با خودرو سواری به ایران آمدیم و از بندرعباس تا تهران و مشهد سفر کردیم و در راه بازگشت به تهران، برای اولین بار به روستای آبا و اجدادی خانواده همسرم رفتیم، مثل هر مکان جدید و تازه ای، همه چیز و همه کس برایم هیجان انگیز بود و حسی تازه را به من میداد، از همه مهم تر آدم ها … این یک نکته کلیدی در میان نکاتی هست که مایلم با شما در میان بگذارم. اگر وارد روستا شدید و همه چیز و همه جا را دیدید و لمس کردید و تجربه کردید ولی به خاطرتان نماند که نام آن پسر بچه موطلایی و بازیگوشی که به شما خیره شده بود چه بود؟ یک جای کار می لنگد.
اگر به روستا رفتید قبل از اینکه به جغرافیا بیاندیشید به آدمها فکر کنید، آدم ها را ببینید، بچه ها، نوجوانان و جوانان و زنها و مردها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها … همه آدم های روستا … لطفا اول آنها را ببینید و آنها را بفهمید و تلاش کنید در کنار لذت بردن از آب و هوا و سر شیر طبیعی و گوشت مرغ محلی و میوه های تازه و … آدم های روستا را بشناسید، این اصلی ترین کاری است که باید بکنید.
با آدم ها آشنا شدم، فردای آن روز که برای بار اول در آن روستا خوابیدم و صبح زود با صدای سهمگین رودخانه خشمگین روستا برخواستم، از خانه بیرون آمدم و آدم هایی را دیدم که آنسوی رودخانه گیر افتاده بودند. به سرعت برگشتم و ماشین را روشن کردم که به رودخانه بزنم و آنها را به این سوی بیاورم و فریاد آنها که گفتند: نیا حاجی خطرناکه … گفتم چرا؟ گفتند خیلی از ماشین شما بزرگترها را آب برده. نرفتم. اما به آدم ها نشان دادم که برای من مهم هستند.
همان روز و همان سال آغاز آشنایی من با روستا شد. از خرید یک خانه روستایی آغاز شد و تا امروز که آن خانه به یکی از مراکز بومگردی با کیفیت استان خراسان رضوی تبدیل شده است این آشنایی و این ارتباط وجود دارد.
چند سالی پس از آشنایی نخست، در کشور نبودم و از سه سال پیش که بازگشتم تمرکز بر ایجاد تحول در ساختار اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی آن روستا را دنبال کرده ام و مایلم تا خلاصه و در چند خط آنچه آموخته و تجربه کرده ام را با دیگران به اشتراک بگذارم. هر کسی را دیده و می بینم تشویق میکنم که روستایی را از میان این همه روستا برگزیند و کمر همت به آبادانی و بازآفرینی آن روستا ببندد و این حداقل وظیفه ای است که هر شهروند مسئولی میتواند در قبال موهبت هایی که دریافت کرده است، بپذیرد و به انجام رساند.
خلاصه کلام:
روستا را با همه ابعاد و وجوه متنوع و مختلفش ببینید، از منظره زیبا و هوای پاک و آب شفاف و خانه های متفاوتش گرفته تا کودکان و نوجوانان و پیران و مردان و زنانش. حتی گیاهان و حیوانات هم در این نگاه شما باید جایی داشته باشند و خلاصه اینکه همه را ببینید.
داستان شما و روستا هم ممکن است از یک تفریح یا یک روز متفاوت در طبیعت آغاز شود ولی اگر خواستید تا بیش از این ها از روستا بگیرید، بدانید تنها پول مابهازای آنچه میگیرید، نیست. حتی پول هم باید مسئولانه در روستا خرج شود.
آرامش روستا و امنیت روانی ساکنین و گیاهان سرسبز و حیوانات روستا و خانه های زیبای گلی و خشتی و سنگی، روستا را روستا کرده است، هیچ مالی و پولی نمیتواند جایگزین این همه زیبایی باشد، بپذیریم که همه چیز در روستا خریدنی نیست.
اگر به فکر زیستن در روستا هستید، حتی بصورت موقت و دوره ای، قبول کنید که شما بر مردم وارد شده اید و باید با آنها و در کنار آنها زندگی کنید، به آنها و فرهنگ و رسم و رسومشان، احترام بگذارید.
مشکل معیشت در روستاها، عامل اصلی مهاجرت جوانان و نیروهای کار روستایی به شهرهاست، برای حل این مسئله گاهی تنها کافی است که از دانش و تجربه و آگاهی که در شهرها اندوخته اید، قدری سخاوتمندانه با مردم تقسیم کنید.
بردن صنایع به روستاها و تبدیل روستا به کارگاه های صنعتی بزرگ یا کوچک شیوه مطلوبی نیست، بخصوص روستاهای کوچک و دارای آرامش، آنها نمیتوانند و بهتر است که پذیرای چنین تغییراتی نباشند. اغلب در مواردی که بر این شکل از تغییر اصرار ورزیده ایم، میان آنچه از روستا گرفته ایم و آنچه به روستا بازگشته است تناسبی وجود نداشته و ندارد.
از شناخت ظرفیت ها و مسائل و مشکلات آغاز کنید، از مردم بخواهید که با شما در شناخت ظرفیت ها و اولویت بندی مشکلات همفکری کنند و با شنیدن حرف های مردم مشکلات را دسته بندی کنید.
لازم نیست همه مشکلات به دست شما حل شوند، از یک یا دو مسئله آغاز کنید، همان ها که در حل آنها تواناترید.
توقعات مردم از حضور و تلاش خودتان را مدیریت کنید، از ابتدا تاکید کنید که معجزه ای در کار نیست و شما تنها تلاش می کنید تا سهمی در تغییر محیط اطرافتان برعهده بگیرید.
اگر تصمیمی میگیرید تلاش کنید تا نظر مردم را همراه خود کنید و کاری کنید که از شناخت مشکلات و مسائل تا انتخاب راه حل و تعیین مسیر تغییر، مردم را با خود همراه کنید.
ساخت یک گاوداری صنعتی یا یک مزرعه کشت و صنعت بزرگ در کنار یا در میانه روستا اگرچه قدم خیر و بزرگی است، اما الزاما باعث توسعه و پایداری تغییرات در روستا نمیشود، مگر آنکه اهالی روستا در شکل گیری و اداره آن سهمی داشته باشند.
حالا که در روستا هستید و برای خود و خانواده تان سقفی ساخته اید، حالا که به فکر سرمایه گذاری و ایجاد کسب و کاری در روستا افتاده اید، به جز خودتان و خانواده و اطرافیانتان، بقیه را هم در نظر بگیرید، برای بچه های روستا کتابخانه ای تاسیس کنید، مسابقات ورزشی، نقاشی، و خلاصه هر کاری که کودکان و نوجوانان را با این تغییر درگیر میکند. آغاز کنید. بودن شما و منافع حضور شما در روستا باید به همه اهالی برسد.
بزرگسالان روستا، زنان و مردان و آنها که ممکن است در کسب و کار تازه شما نقشی نداشته باشند، را در نظر بگیرید. تاسیس صندوق قرض الحسنه، اختصاص یک اتاق بعنوان مطب و درمانگاه ممکن است با سرمایه اندکی ممکن باشد ولی باعث می شود که همه از آمدن شما به روستا لذت ببرند.
اگر تصمیم به ایجاد مرکز اقامتی و یا بومگردی در روستا گرفته اید، آن را به یک مشکل در روستا تبدیل نکنید. زمانی که در یک روستای آرام و ساکت شما میزبان جمعی از میهمانان نامتعارف و بی توجه به عرف و فرهنگ روستا می شوید، وقتی خودروهای متعدد و لوکس میهمانان شما، آرامش و امنیت روستا را به خطر می اندازد، آنگاه که از ایجاد مرکز اقامتی در روستا هیچ منفعتی به روستا نمیرسد به جز سر و صدا، رفتارهای غیر متعارف میهمانان و نا امنی ناشی از حضور ده ها خودرو و عوارض ناشی از آن، مرکز اقامتی شما بیشتر به یک مشکل تازه تبدیل شده است تا یک راه تازه برای توسعه روستا!
تولید نیمه صنعتی یا کشت یک محصول یا پرورش حیوانات میتواند یک شکلی از کارآفرینی و توسعه اقتصادی روستایی باشد، به شرطی که چرخه تولید و فروش به یکدیگر متصل باشند، اعطای وام خود اشتغالی به روستاییان و تشویق آنها به اخد وام و استفاده از آن برای مثلا تولید لباس در روستا بی آنکه در چگونگی تولید آموزش ببینند یا محصولی تولید کنند که بازار خریدار آن نیست، تبدیل روستایی بی کار و ضعیف به روستایی بی کار و ضعیف و بدهکار است.
گفتنی ها بسیار است و تلاش خواهم کرد تا در فرصت های آتی روایت کاملتری از توصیه ها و تجربیات پیش گفته را برای اهالی این خانه مجازی باز بنویسم. گوش ها و چشمانم مشتاق شنیدن و خواندن نگاه متفاوت شما، دوستان نادیده است و از نقد ها و نظرهای شما با میل و اشتیاق بهره ها خواهم برد.
یک پاسخ